نگرشی بر عوامل و علل دین گریزی در جوانان
نخست اینکه انسان غریزتا دوست دارد هر جور که دلش می خواهد زندگی کند. خداوند در قرآن می فرماید: بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ - انسان شك در معاد ندارد بلكه او مىخواهد آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت در تمام عمر گناه كند... حال که این ویژگی غریزی انسان است و از طرفی دیگر زمینه های فساد و طغیان امروزه بسیار بیشتر شده، خوب بالبع انسان های بیشتری دچار ریزش شده اند. این یک بحث کلی است و ربطی به ایران ندارد. در همین آمریکا شاید حدود 50 سال پیش و در دوره فیلم های سیاه و سفید، با بی بند و باری برخورد می شد و دقیقا این کار وظیفه پلیس بود. حتی تا این حد که لباس شنای زنان اگر از زانو بالاتر بود، جریمه داشت... خوب چه شد که ظرف 50 سال، چیزی از انسانیت باقی نماند و همه به باد رفت؟ آیا باقی کشورها هم از این موج آسیب دیده اند؟
در ثانی، برخورد قبل از فرهنگسازی اسف بار است. اعمال قدرت قبل از مجال رشد و شکل گیری باور، هلاک کننده است. هم مجریان را متحجر و سبعی جلوه می دهد و هم مفعول و مشمول لطف قرار گرفته! را فراری و گریزان می نماید.
و بدتر زمانی است که دلایل و توجیهات بر دل و جان مخاطب ننشیند. به بیان ساده تر، مجریان نتوانند سیمای صحیح و حقیقت دین را معرفی کنند....اینکار را بکن چون دین می گوید! خوب دین چه می گوید، چرا می گوید؟
چرا اسلام طالبانی این قدر منفور است؟ چرا القاعده را کسی برنمی تابد؟! در این مقام حتی نیاز به آیه و روایت و استنباط دینی نیست. انسان عقلا از این کنش و رفتار گریزان است...
سستی و عدم توفیق در انتشار حقیقت دین که سراسر شیرینی و زیبایی و عشق و آزادگی (و نه آزادی!) و کرامت و شرف و عزت و غیرت و میل به خوبی هاست، در جامعه گریبانگیر همه خواهد بود.
و ثالثا باید گفت تربیت و رشد غلط تسری پیدا می کند. این خود از یک جنبه و از منظر جامعه شناسانه قابل فهم است: افرادی که اذهانشان روشن نشده، افرادی که حقیقت ایمان و زندگی دینی را لمس نکرده اند، اگر مورد اعمال قدرت هم واقع شوند، اکنون دارای عقده و کینه اند. (ولو ناخودگاه) و این افراد که پیشتر ضعیف بودند، اکنون به پست و سمتی اگر برسند چه میشود؟! حتی اگر هم به پست و مقامی نرسند، حداقلش این است که اکثرا پدر و مادری می شوند که باید نسل بعدی را تربیت کنند. و این عقده و دین گریزی را به همراه باورهای غلط، به نسل بعد منتقل می کنند.
اما این قضیه از منظر دیگری هم قابل تامل است: ایمان دارای دو رکن است. یک رکن آن اکتسابی و یک رکن آن تکوینی است. رفتار، گفتار، اندیشه و در نهایت عمل افراد در امروز، قسمتی از میل باطنی و کشش نسل بعد را از طریق تکوینی و ضمنی و نه با آموزش و انتقال مستقیم، رقم می زند.
یک زمانی می بینی کودک ناخودآگاه به چیزی گرایش دارد و هر چه فکر می کنی نمی دانی چرا؟! در این حال به "لقمه" و به "اندیشه" (و زوایایی درونی) خودت مراجعه کن!