روزبردگی (همان روزمرگی)

تيز كه نگاه مي كنم مي بينم همين الانه الانه الان كه توش هستم درست عينه يك ميليون لحظه مشابه در روزهاي قبلشه! پرتاب شده ايم در نوار روزمرگي هامان به خدا...
اين مي شه كه رجب ها و شعبان ها و رمضان ها ، قدرها و نفحه ها نه از كنار ما كه از ما رد مي شوند و ما درست مثل شيشه ، نه ، مثل هيچي ( عدم ) نسبت به آنها... آفرين بر همت برگ سبز كه نوري اگر بر او بتابد نه تنها اعراض نكرده كه روي خود بر جانب نور مي گيرد و نه اينكه آن را از دست بدهد و از خود عبورش دهد ، بلكه آن را در جان خود مي پروراند و سيبي سرخ ثمره مي دهد.
و حاشا به غيرت ما كه جايگاه و وضعيت و وظيفه و تكليف خود را فراموش كرده ايم . رك بگويم حتي مردن خود را.
بيايم هر روز صبح از نو متولد شويم ، از نو مسلمان شويم ( اللهم اني اجدد له في صبيحة يومي هذا...)
حاج سيد سهند مي گه چه حرف جالبيه اين حرف كه وقتي صبح از خواب بلند شدي بگي: اِه ، چه جالب ، من زنده ام!!!
حاجي مي گه اول صبح بگو بسم الله و ...
اصلا اون تز خيلي باحاله كه بگي اين نيم ساعت نيم ساعت آخر عمر منه! نه ، نشد؟!  بگو: بسم الله ، اين روز آخرين روز زندگي منه.
حاج آقا دولابي مي گفت: وقتي از خواب بلند شدين بگين: الحمد لله الذي احياني بعد ما اماتني (اين هم تير خلاص)





نظرات:



متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی